معنی ترد و ظریف
حل جدول
شكننده
ترد
چیز لطیف و تازه را گویند مانند خیار ترد و غیره، شکننده
چیز لطیف و تازه را گویند مانند خیار ترد و غیره.
گویش مازندرانی
ترد شکننده
فرهنگ عوامانه
چیز لطیف و تازه را گویند مانند خیا ر ترد و غیره.
لغت نامه دهخدا
ترد. [ت ُ] (ص) شکننده و نازک و رقیق و بی دوام. (ناظم الاطباء). زودشکن. شکننده. سست. مقابل چغر.
ظریف
ظریف. [ظَ] (ع ص) سبکروح. (مهذب الاسماء). خوش طبع. || تیزدل. (مهذب الاسماء). زیرک. کیّس. (منتهی الارب). دانا:
دست بر هم زند طبیب ظریف
چون خرف بیند اوفتاده حریف.
سعدی (گلستان).
|| خوشروی. زیبا. || بلیغ. || چابک. مزلّم. خوش لباس. خوش جامه. ریاش: و او جوانی ظریف بود و جامه های نیکو پوشیده داشت. (اسرارالتوحید ص 178).شیخ ما را پرسیدند در شهر ما ظریف کیست ؟ گفت لقمان.گفتند... در شهر ما خود هیچکس بشولیده تر از او نیست. شیخ گفت... ظریف پاکیزه باشد و پاکیزه کسی بود که... (اسرارالتوحید ص 163). || خوش گفتار. شیرین زبان. شیرین گفتار. خوش زبان. بزیع. لطیفه گوی. بذله گوی: ظریفان گفته اند به سیری مردن به که گرسنگی بردن. (گلستان). یکی آنکه گمان بردم که آفتاب برآمده و دیگر آنکه ظریفان گفته اند... (گلستان). ج، ظُرفاء، ظُرُف، ظریفون، ظِراف، ظروف.
ترد شدن
ترد شدن. [ت ُ ش ُ دَ] (مص مرکب) لطیف و نرم شدن، چنانکه گوشت را در برف یا پیاز و انجیر رنده شده خوابانند تا نرم و ترد شود و از حالت چغری بیرون آید. رجوع به ترد شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
شکننده، ظریف، لطیف، نازک،
(متضاد) ضخیم، زمخت
فرهنگ فارسی هوشیار
تر و تازه، نازک
فرهنگ معین
تر و تازه، هر چیزی که زود شکسته گردد. [خوانش: (تُ) (ص.) (عا.)]
نام های ایرانی
دخترانه، دارای اجزا یا ساختار نازک و باریک همراه با ظرافت و تناسب، نکته سنج و نکته دان
فرهنگ فارسی آزاد
ظَرِیْف، خوش اندام و خوش هیئت- خوش بیان- زیرک و ماهر (جمع:ظُرَفاء-ظُرُوْف-ظُرُف-ظِراف)،
فارسی به عربی
رقیقه مقلیه، شجاع، متفتت، هش
فرهنگ عمید
هر چیزی که زود شکسته شود، زودشکن،
نازک،
[قدیمی] تروتازه،
معادل ابجد
1800